مقالات و نظریات علی سایگانی



 

عن ام المؤمنین عائشة رضی الله عنها قالت:(قال رسول الله صل الله علیه وسلم من احدث فی امرنا هذا ما لیس منه فهو رد) رواه مسلم

 

حضرت رسول اکرم میفرمایند:کسی که احداث و نوآوری در دین ایجاد کن،که در اصل شریعت موجود نیست و در دین مبین مبنا و منشا و اساسی ندارد،مردود و غیر قابل تأیید است.

 


《النَّبِیُّ اَولی بِالمُومنینَ مِن اَنفُسِهِم وَ اَزوَاجُهُ اُمَّهتُهُم    پیامبر برتر است نسبت به مؤمنان از خودشان و همسرانش مادران مؤمنان هستند

فَضلُ عائشةَ علی النساءِکَفَضلِ الثَّریدِ علی سائِرِالطعامِ‌

فضلیت و برتری حضرت عایشه بر سایر ن مانند ترید است بر بقیه غذاها

       

 

             (اسم و نسب حضرت عایشه صدیقه ‌(رض))

وی بانو عایشه دختر پیشوای اکبر،حضرت ابوبکر صدّیق (رض) مادر مؤمنان، همسر محمّدپیامبر(ص‌) فقیه ترین و عالم ترین زن به طور مطلق بود. مادرش:أمّ رومان دختر عامر بن عُویمر بن عبدشمس بود. امّ رومان در زمان جاهلیت زن عبدالله بن حارث أسدی بود و برای او پسری به نام طفیل به دنیا آورد و بعد از مرگ شوهرش با حضرت ابوبکر(رض) ازواج کردوصدّیق از او صاحب دو فرزند شد:عایشه و عبدالرّحمن. امّ رومان،بعد از آن که رسول(ص)و دوستش ابوبکر (رض)در مدینه مستقر میشوند،بدان جا مهاجرت میکند. وقتی که در زمان حیات و بعد از حادثه ی افک، فوت میکند،پیامبر (ص) داخل قبر او میرود واز خداوند برایش طلب بخشش میکند.

                          ( کنیه ی عایشه رض)

او را اُم عبدالله میخواندند (به اسم خواهرزاده اش عبدالله بن زبیر)‌;از خود عایشه روایت شده که گفت :‌((وقتی که عبدالله بن زبیر متولد شد ،من او را نزد پیامبر(ص)آوردم;آن حضرت آبِ دهان مبارک خود را در کام عبدالله ریخت و اولین چیزی که وارد دهان وی شد،همان آب دهان پیامبر (ص)بود و ایشان سپس،فرمودند:نام او عبدالله است و تو هم اُم عبدالله هستی. ازآن وقت تاکنون این  کنیه ی من بوده و خودم هرگز فرزندی به دنیا نیاورده ام ))

                               (عایشه کیست)

او مادر گرانقدرمان و محبوب دل رسول الله(ص)است،او تنها دختر باکره در میان همسران رسول الله(ص) است.او دختر خلیفه ی اول و دوست نزدیک پیامبر اکرم (ص)سیدنا ابوبکر صدیق(رض)است که رسول الله (ص) درباره ی او فرمود;هیچ مال و ثروتی بسان ثروت ابوبکر به من نفع نرساند. وقتی ابوبکر این سخنان را شنید گریست و گفت:ای رسول خدا!من و ثروتم از آن تو هستیم. عایشه زنی است که خداوند از بالای هفت آسمان یک سوره ی کامل در برائت و پاکیش نازل کرد. او یکی از داناترین مسلمانان به حلال و حرام بود تا آن جا که صحابه می گفتند او یکی از داناترین اعراب به شعر،ادبیات،قرآن،تفسیر و فقه است. عایشه در سال پنجم بعثت به دنیا آمد،در آن زمان رسول الله(ص)۴۵سال سن داست،او هفت ساله بود که رسول الله (ص) از او خواستگاری کرد و در سن ۹ سالگی به ازدواج رسول الله درآمد. وقتی پیامبر (ص) وفات نمود او ۱۸ساله بود   

  (چرارسول الله(ص)باعایشه(رضی الله عنها)ازدواج کرد) 

پیامبر اکرم(ص)درسال دوم هجرت با عایشه ازدواج کرد،قانون گذاری در این سال شروع شد و یکی از اهداف این ازدواج ،به جای گذاشتن اسلام و احکامش برای اُمّت بود تا همه ی جزئیات زندگی رسول الله (ص) را در خانه اش که مردم از آن بی اطلاع بودند،به مردم برساند.

برای این غرض،زنی کم سن و سال لازم بود که از توانایی عقلی بالایی برخوردار باشد. ملکه ی حفظش قوی باشد و بتواند سؤال های زیادی را مطرح کند تا بیشتر بداند. 

ازدواج رسول الله (ص)با سیده عایشه (رضی الله عنها)به فرمان خداوند (ج)بود. رسول الله (ص)پس از ازدواج به سیده عایسه گفت:می دانی ای عایشه!من سه شب پیش از ازدواج ،تو را در خواب دیدم. دیدم که جبرئیل پارچه ای از  حریر به همراه دارد،من آن را کنار زدم و چهره ات را دیدم. او به من گفت :این همسرت در دنیا و آخرت است. 

             (فضایل بانو عایشه (رضی الله عنها))

بانو عایشه _رضی الله عنها_زنی زیبا و سفید روی بود و به همین دلیل هم به او حُمَیرا 《گُلگون چهره》میگفتند. پیامبر با هیچ دختری جز او ازدواج نکرد. او از داناترین و عالمترین ن به طور مطلق بوده است.اوسوای از خدیجه،محبوبترین

و برترین همسر پیامبر (ص) بوده است. ذهبی رحمه الله میگوید ((ازدواج رسول (ص) باعایشه بلا فاصله پس از وفات خدیجه بود و پیامبر (ص)در یک زمان هم او و هم سوده را عقد کرد و سپس ،با سوده عروسی کرد و سه سال تنها سوده را داشت تا این که در ما شوال بعد از جنگ بدر،عایشه را نیز به خانه ی خود برد.))

                                (واقعه ٳفک) 

واقعه ی ٳفک یعنی واقعه ی تهمت بر اُم المومنین عایشه ی صدیقه رضی الله عنها  پس از بازگشت از( غزوه ی مریسیع )اتفاق افتاد. در این سفر حضرت عایشه با رسول الله (ص) همراه بود و چون حکم حجاب نازل شده بود ، در کجاوه ای بر شتر سوار کرده می شد و هنگامی که پایین آورده می شد،با کجاوه پایین آورده می شد و بر کجاوه پرده ای نیز انداخته شده بود.بعد از مراجعت در یکی از منازل نزدیک مدینه توقّف نمودند. سپس آن حضرت(ص) دستور حرکت داد.و مردم حرکت کردند. اتّفاقاًعایشه رضی الله عنها جهت قضای حاجت از کجاوه بیرون رفته بود. چون برگشت گردن بندش کَنده و جواهراتش از هم پاشیده بودند. وی تا جواهراتش را یکی یکی جمع کرد،خیلی دیر شد. چون قافله قبلاً جهت رفتن آماده بود و کجاوه هم پرده بر سر داشت،متصدّیان کجاوه به خیال این که اُمّ المومنین در آن قرار دارد،کجاوه را بر شتر بسته و حرکت کردند. آن وقت ن عموماً ضعیف و لاغر بودند. خصوصاً حضرت عایشه صدیقه رضی الله عنها وی علاوه بر ضعیف و لاغر بودنش صغیرالسن بود. اذا هنگام بلند کردن کجاوه متوجه نششدند که حضرت عایشه رضی الله عنها در آن موجود است یا خیر . 

چون حضرت عایشه جواهرات پراکنده ی گردن بندش را جمع کرد و جهت سوار شدن به لشکر گاه رفت،دید که همه رفته و هیچ کس باقی نمانده است. 

در دل گفت:من همین جا می نشینم چون آنحضرت(ص) در منزلی توقّف نماید و مرا در کجاوه نیابد ،حتماً شخصی را دنبال من می فرستد چنانکه همان جا چادر بر سر کشید و خوابید.

دیری نگذشت که صفوان بن معطّل (رض)که مامور بود تا چیزهای جای مانده از کاروان را جمع کند ،از راه رسید;وی به محض دیدن ،عایشه صدّیقه رضی الله عنه را شناخت:زیرا قبل از حکم حجاب او را دیده بود.

فوراً گفت : ((اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَیه راجعُون)) حضرت عایشه با شنیدن این صدا بیدار شد و بر رویش چادر انداخت. وی میفرماید:(وَ اللهِ مَا کَلَّمَنی کَلِمَةً وَ لا سَمِعتُ مِنهُ کَلِمَةًغَیرَ اِستِرجاعِه)((به خدا سوگند که صفوان با من هیچ سخنی نگفت و غیر از   (اِنّا لِله و اِنّا اِلیه راجعون)سخنی دیگر از دهانش نشنیدم.)) حضرت صفوان (رض) بی درنگ شترش را نزدیک اُمّ المومنین رضی الله عنها خواباند. در روایت  ابن اسحاق آمده که صفوان (رض)شتر را جلو آورده و خود عقب رفت. تا این که اُمّ المومنین سوار شتر شد. سپس صفوان مهار شتر را گرفته و روانه شد. به وقت ظهر به مدینه رسید،عبدالله بن ابیّ منافق و منافقین دیگر به محض دیدن گمان بد بردند و نسبت به وی سخنان ناخوشایند و تهمت آمیزی بر زبان راندند. 

و کسانی که نابود شدنی بودند،با گفتن این سخن ناپاک یعنی تهمت زدن به عایشه صدیقه برای همیشه خود را در ورطه ی نابودی و لعنت قرار دادند. هنگامی که به مدینه ی منوره رسیدند حضرت عایشه تا یک ماه مریض شد و از چیزی خبر نداشت. رفتار آن حضرت نسبت به ایشان تغییر کرد منافقین تبلیغات سوء میکردند. تا این که شبی حضرت عایشه صدّیقه رضی الله عنها همراه با اُمّ مسطح برای قضای حاجت به صحرا رفت در مسیر راه ناگهان پای اُمّ مسطح به سنگ گیر کرد و به زمین خورد و بی اختیار فرزندش مسطح را نفرین کرد. حضرت عایشه فرمود:چرا مردی را که در جنگ بدر بوده نفرین میکنی؟اُمّ مسطح گفت:ای ساده! از جریان هیچ گونه اطّلاعی نداری؟ عایشه رضی الله عنها فرمد:خیر،مگر چه خبر است؟ اُمّ مسطح همه ی جریان را برای او بازگو کرد به محض شنیدن بیماریش شدیدتر شد.رسول الله(ص)در این باره با افرادی م نموده و پرسیدند سپس پیش حضرت عایشه رفتند و با ایشان سخن گفتند که اگر بی گناهی خداوند برائت تو را اعلام میکند و اگر گناه کرده ای به گناهت اعتراف کرده و به خدا رجوع کن و توبه کن. بعد از این سخنان رسول الله (ص)هنوز از جای خود بر نخاسته بود که آثار وحی بر چهره اش ظاهر شد. علاوه بر حضرت عایشه رضی الله عنها، تمام اهل خانه در خوف و رجاء و ترس و امید بودند تا این که نزول وحی آسمانی پایان یافت و آثار مسرّت به چهره ی انور رسول الله (ص) نمودار شد و به حالت خوشرویی عرقهای پیشانی منوّرش را به دست مبارکش پاک کرده و به طرف عایشه رضی الله عنها متوجّه شد. نخستین کلمه ای که از زبان مبارکش بیرون آمد این بود : البُشری یَا عَایِشة فَقَد أنزَلَ اللهُ بَرَائتَکِ: بشارت میدهم تو را ای عایشه رضی الله عنها به این که خداوند متعال برائت تو را نازل فرمود.

سپس مادرم گفت:برخیز و از رسول الله (ص)تشکر کن. در پاسخ گفتم:من فقط تشکر از همان ذاتی خواهم کرد که برائت مرا نازل فرمود. 

در این باره 10 آیه از سوره نور نازل شده است که برائت حضرت عایشه رضی الله عنها را خداوند (ج) اعلام می نماید. 

در این تهمت بزرگ فقط ۳ نفر از مسلمانان به نام های مسطح بن اثاثه،حسان بن ثابت و حمنه بنت جحش گول خوردند و سرانجام حدّ قذف بر آنان جاری و هشتاد ضربه ی شلاّق زده شدند و توبه کردند.

            (وفات اُم المؤمنین عایشه رضی الله عنها)

حضرت عایشه صدیقه بعد از اینکه نیم قرن،امت اسلامی را از علوم و معارف خود مستفیض گردانید و روش عملی زندگی پیامبر را به اُمت تعلیم داد،در سال ۵۸ هجری روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان در سن ۶۸ سالگی دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت. نماز جنازه این بانوی بزرگ اسلام،همسر رسول خدا صلی الله علیه و سلم و مادر مؤمنان جهان،توسط حضرت ابوهریره (رض) خوانده شد و جسد مبارکش در قبرستان بقیع در کنار بقیه ازواح مطهرات به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

 

 

منبع: کتاب حضرت اُمّ المؤمنین عایشه صدیقه (رض)مادری بی همتا تألیف:مولوی عبدالجلیل براهویی_کتاب مادران مؤمنان همسران پیامبر (ص) تألیف:محمد صالح عوضی 


 

عن ام المؤمنین عائشة رضی الله عنها قالت:(قال رسول الله صل الله علیه وسلم من احدث فی امرنا هذا ما لیس منه فهو رد) رواه مسلم

 

حضرت رسول اکرم میفرمایند:کسی که احداث و نوآوری در دین ایجاد کند،که در اصل شریعت موجود نیست و در دین مبین مبنا و منشا و اساسی ندارد،مردود و غیر قابل تأیید است.

 


《النَّبِیُّ اَولی بِالمُومنینَ مِن اَنفُسِهِم وَ اَزوَاجُهُ اُمَّهتُهُم    پیامبر برتر است نسبت به مؤمنان از خودشان و همسرانش مادران مؤمنان هستند

فَضلُ عائشةَ علی النساءِکَفَضلِ الثَّریدِ علی سائِرِالطعامِ‌

فضلیت و برتری حضرت عایشه بر سایر ن مانند ترید است بر بقیه غذاها

       

 

             (اسم و نسب حضرت عایشه صدیقه ‌(رض))

وی بانو عایشه دختر پیشوای اکبر،حضرت ابوبکر صدّیق (رض) مادر مؤمنان، همسر محمّدپیامبر(ص‌) فقیه ترین و عالم ترین زن به طور مطلق بود. مادرش:أمّ رومان دختر عامر بن عُویمر بن عبدشمس بود. امّ رومان در زمان جاهلیت زن عبدالله بن حارث أسدی بود و برای او پسری به نام طفیل به دنیا آورد و بعد از مرگ شوهرش با حضرت ابوبکر(رض) ازواج کردوصدّیق از او صاحب دو فرزند شد:عایشه و عبدالرّحمن. امّ رومان،بعد از آن که رسول(ص)و دوستش ابوبکر (رض)در مدینه مستقر میشوند،بدان جا مهاجرت میکند. وقتی که در زمان حیات و بعد از حادثه ی افک، فوت میکند،پیامبر (ص) داخل قبر او میرود واز خداوند برایش طلب بخشش میکند.

                          ( کنیه ی عایشه رض)

او را اُم عبدالله میخواندند (به اسم خواهرزاده اش عبدالله بن زبیر)‌;از خود عایشه روایت شده که گفت :‌((وقتی که عبدالله بن زبیر متولد شد ،من او را نزد پیامبر(ص)آوردم;آن حضرت آبِ دهان مبارک خود را در کام عبدالله ریخت و اولین چیزی که وارد دهان وی شد،همان آب دهان پیامبر (ص)بود و ایشان سپس،فرمودند:نام او عبدالله است و تو هم اُم عبدالله هستی. ازآن وقت تاکنون این  کنیه ی من بوده و خودم هرگز فرزندی به دنیا نیاورده ام ))

                               (عایشه کیست)

او مادر گرانقدرمان و محبوب دل رسول الله(ص)است،او تنها دختر باکره در میان همسران رسول الله(ص) است.او دختر خلیفه ی اول و دوست نزدیک پیامبر اکرم (ص)سیدنا ابوبکر صدیق(رض)است که رسول الله (ص) درباره ی او فرمود;هیچ مال و ثروتی بسان ثروت ابوبکر به من نفع نرساند. وقتی ابوبکر این سخنان را شنید گریست و گفت:ای رسول خدا!من و ثروتم از آن تو هستیم. عایشه زنی است که خداوند از بالای هفت آسمان یک سوره ی کامل در برائت و پاکیش نازل کرد. او یکی از داناترین مسلمانان به حلال و حرام بود تا آن جا که صحابه می گفتند او یکی از داناترین اعراب به شعر،ادبیات،قرآن،تفسیر و فقه است. عایشه در سال پنجم بعثت به دنیا آمد،در آن زمان رسول الله(ص)۴۵سال سن داست،او هفت ساله بود که رسول الله (ص) از او خواستگاری کرد و در سن ۹ سالگی به ازدواج رسول الله درآمد. وقتی پیامبر (ص) وفات نمود او ۱۸ساله بود   

  (چرارسول الله(ص)باعایشه(رضی الله عنها)ازدواج کرد) 

پیامبر اکرم(ص)درسال دوم هجرت با عایشه ازدواج کرد،قانون گذاری در این سال شروع شد و یکی از اهداف این ازدواج ،به جای گذاشتن اسلام و احکامش برای اُمّت بود تا همه ی جزئیات زندگی رسول الله (ص) را در خانه اش که مردم از آن بی اطلاع بودند،به مردم برساند.

برای این غرض،زنی کم سن و سال لازم بود که از توانایی عقلی بالایی برخوردار باشد. ملکه ی حفظش قوی باشد و بتواند سؤال های زیادی را مطرح کند تا بیشتر بداند. 

ازدواج رسول الله (ص)با سیده عایشه (رضی الله عنها)به فرمان خداوند (ج)بود. رسول الله (ص)پس از ازدواج به سیده عایسه گفت:می دانی ای عایشه!من سه شب پیش از ازدواج ،تو را در خواب دیدم. دیدم که جبرئیل پارچه ای از  حریر به همراه دارد،من آن را کنار زدم و چهره ات را دیدم. او به من گفت :این همسرت در دنیا و آخرت است. 

             (فضایل بانو عایشه (رضی الله عنها))

بانو عایشه _رضی الله عنها_زنی زیبا و سفید روی بود و به همین دلیل هم به او حُمَیرا 《گُلگون چهره》میگفتند. پیامبر با هیچ دختری جز او ازدواج نکرد. او از داناترین و عالمترین ن به طور مطلق بوده است.اوسوای از خدیجه،محبوبترین

و برترین همسر پیامبر (ص) بوده است. ذهبی رحمه الله میگوید ((ازدواج رسول (ص) باعایشه بلا فاصله پس از وفات خدیجه بود و پیامبر (ص)در یک زمان هم او و هم سوده را عقد کرد و سپس ،با سوده عروسی کرد و سه سال تنها سوده را داشت تا این که در ما شوال بعد از جنگ بدر،عایشه را نیز به خانه ی خود برد.))

                                (واقعه ٳفک) 

واقعه ی ٳفک یعنی واقعه ی تهمت بر اُم المومنین عایشه ی صدیقه رضی الله عنها  پس از بازگشت از( غزوه ی مریسیع )اتفاق افتاد. در این سفر حضرت عایشه با رسول الله (ص) همراه بود و چون حکم حجاب نازل شده بود ، در کجاوه ای بر شتر سوار کرده می شد و هنگامی که پایین آورده می شد،با کجاوه پایین آورده می شد و بر کجاوه پرده ای نیز انداخته شده بود.بعد از مراجعت در یکی از منازل نزدیک مدینه توقّف نمودند. سپس آن حضرت(ص) دستور حرکت داد.و مردم حرکت کردند. اتّفاقاًعایشه رضی الله عنها جهت قضای حاجت از کجاوه بیرون رفته بود. چون برگشت گردن بندش کَنده و جواهراتش از هم پاشیده بودند. وی تا جواهراتش را یکی یکی جمع کرد،خیلی دیر شد. چون قافله قبلاً جهت رفتن آماده بود و کجاوه هم پرده بر سر داشت،متصدّیان کجاوه به خیال این که اُمّ المومنین در آن قرار دارد،کجاوه را بر شتر بسته و حرکت کردند. آن وقت ن عموماً ضعیف و لاغر بودند. خصوصاً حضرت عایشه صدیقه رضی الله عنها وی علاوه بر ضعیف و لاغر بودنش صغیرالسن بود. اذا هنگام بلند کردن کجاوه متوجه نششدند که حضرت عایشه رضی الله عنها در آن موجود است یا خیر . 

چون حضرت عایشه جواهرات پراکنده ی گردن بندش را جمع کرد و جهت سوار شدن به لشکر گاه رفت،دید که همه رفته و هیچ کس باقی نمانده است. 

در دل گفت:من همین جا می نشینم چون آنحضرت(ص) در منزلی توقّف نماید و مرا در کجاوه نیابد ،حتماً شخصی را دنبال من می فرستد چنانکه همان جا چادر بر سر کشید و خوابید.

دیری نگذشت که صفوان بن معطّل (رض)که مامور بود تا چیزهای جای مانده از کاروان را جمع کند ،از راه رسید;وی به محض دیدن ،عایشه صدّیقه رضی الله عنه را شناخت:زیرا قبل از حکم حجاب او را دیده بود.

فوراً گفت : ((اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَیه راجعُون)) حضرت عایشه با شنیدن این صدا بیدار شد و بر رویش چادر انداخت. وی میفرماید:(وَ اللهِ مَا کَلَّمَنی کَلِمَةً وَ لا سَمِعتُ مِنهُ کَلِمَةًغَیرَ اِستِرجاعِه)((به خدا سوگند که صفوان با من هیچ سخنی نگفت و غیر از   (اِنّا لِله و اِنّا اِلیه راجعون)سخنی دیگر از دهانش نشنیدم.)) حضرت صفوان (رض) بی درنگ شترش را نزدیک اُمّ المومنین رضی الله عنها خواباند. در روایت  ابن اسحاق آمده که صفوان (رض)شتر را جلو آورده و خود عقب رفت. تا این که اُمّ المومنین سوار شتر شد. سپس صفوان مهار شتر را گرفته و روانه شد. به وقت ظهر به مدینه رسید،عبدالله بن ابیّ منافق و منافقین دیگر به محض دیدن گمان بد بردند و نسبت به وی سخنان ناخوشایند و تهمت آمیزی بر زبان راندند. 

و کسانی که نابود شدنی بودند،با گفتن این سخن ناپاک یعنی تهمت زدن به عایشه صدیقه برای همیشه خود را در ورطه ی نابودی و لعنت قرار دادند. هنگامی که به مدینه ی منوره رسیدند حضرت عایشه تا یک ماه مریض شد و از چیزی خبر نداشت. رفتار آن حضرت نسبت به ایشان تغییر کرد منافقین تبلیغات سوء میکردند. تا این که شبی حضرت عایشه صدّیقه رضی الله عنها همراه با اُمّ مسطح برای قضای حاجت به صحرا رفت در مسیر راه ناگهان پای اُمّ مسطح به سنگ گیر کرد و به زمین خورد و بی اختیار فرزندش مسطح را نفرین کرد. حضرت عایشه فرمود:چرا مردی را که در جنگ بدر بوده نفرین میکنی؟اُمّ مسطح گفت:ای ساده! از جریان هیچ گونه اطّلاعی نداری؟ عایشه رضی الله عنها فرمد:خیر،مگر چه خبر است؟ اُمّ مسطح همه ی جریان را برای او بازگو کرد به محض شنیدن بیماریش شدیدتر شد.رسول الله(ص)در این باره با افرادی م نموده و پرسیدند سپس پیش حضرت عایشه رفتند و با ایشان سخن گفتند که اگر بی گناهی خداوند برائت تو را اعلام میکند و اگر گناه کرده ای به گناهت اعتراف کرده و به خدا رجوع کن و توبه کن. بعد از این سخنان رسول الله (ص)هنوز از جای خود بر نخاسته بود که آثار وحی بر چهره اش ظاهر شد. علاوه بر حضرت عایشه رضی الله عنها، تمام اهل خانه در خوف و رجاء و ترس و امید بودند تا این که نزول وحی آسمانی پایان یافت و آثار مسرّت به چهره ی انور رسول الله (ص) نمودار شد و به حالت خوشرویی عرقهای پیشانی منوّرش را به دست مبارکش پاک کرده و به طرف عایشه رضی الله عنها متوجّه شد. نخستین کلمه ای که از زبان مبارکش بیرون آمد این بود : البُشری یَا عَایِشة فَقَد أنزَلَ اللهُ بَرَائتَکِ: بشارت میدهم تو را ای عایشه رضی الله عنها به این که خداوند متعال برائت تو را نازل فرمود.

سپس مادرم گفت:برخیز و از رسول الله (ص)تشکر کن. در پاسخ گفتم:من فقط تشکر از همان ذاتی خواهم کرد که برائت مرا نازل فرمود. 

در این باره 10 آیه از سوره نور نازل شده است که برائت حضرت عایشه رضی الله عنها را خداوند (ج) اعلام می نماید. 

در این تهمت بزرگ فقط ۳ نفر از مسلمانان به نام های مسطح بن اثاثه،حسان بن ثابت و حمنه بنت جحش گول خوردند و سرانجام حدّ قذف بر آنان جاری و هشتاد ضربه ی شلاّق زده شدند و توبه کردند.

            (وفات اُم المؤمنین عایشه رضی الله عنها)

حضرت عایشه صدیقه بعد از اینکه نیم قرن،امت اسلامی را از علوم و معارف خود مستفیض گردانید و روش عملی زندگی پیامبر را به اُمت تعلیم داد،در سال ۵۸ هجری روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان در سن ۶۸ سالگی دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت. نماز جنازه این بانوی بزرگ اسلام،همسر رسول خدا صلی الله علیه و سلم و مادر مؤمنان جهان،توسط حضرت ابوهریره (رض) خوانده شد و جسد مبارکش در قبرستان بقیع در کنار بقیه ازواح مطهرات به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

 

 

منبع: کتاب حضرت اُمّ المؤمنین عایشه صدیقه (رض)مادری بی همتا تألیف:مولوی عبدالجلیل براهویی_کتاب مادران مؤمنان همسران پیامبر (ص) تألیف:محمد صالح عوضی 


《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》

《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)


یگانه راه ایجاد برادری و وحدت معنوی

ما صورتاً از جهات گوناگونی اتحاد داریم ; 

۱_همه از فرزندان آدم و حوا هستیم

۲_ همه از جمله امت نبی اکرم (ص‌)هستیم.

۳_همه هموطن هستیم و کشورمان ایران است.

لیکن برای حل مشکل،وحدت صوری کافی نیست،بلکه آنچه لازم است ایجاد اتحاد و وحدت معنوی است که یگانه راهش هم آن است که عقاید تفویض،بدا،تبرا و تقیه را کنار گذاشته و حقانیت صحابه خصوصاً خلفای اربعهش و ازواج مطهرات و اهل بیت را یکصدا اقرار کنیم و بدان معتقد شویم. و دست تطول خود را بجرم انتقاد در حق آن ها ملوث ننماییم. کتاب ها و اوراق مطاعن را نذر آتش یا محو آب کنیم و بر ماضی صلوات گوییم. 

کشمکش سنی و شیعه را کنار گذاشته و دوشادوش همدیگر با دشمنان دین مقابله کنیم. اما اگر بنا باشد کما فی السابق بر اعتقاداتمان بمانیم،همچنان که الان نیز هستیم ، دیگر هرگز توقع و امید آن نمیرود که شیعه واقعی از تبلیغات یک سنی متأثر شود یا برعکس یک سنی واقعی از تبلیغات یک شیعه تأثیر پذیرد و عقیده شیعه را قبول کند،سعی وتلاش هر یکی از فریقین در جهت چنین منظوری تحصیل حاصل است و هیچ نتیجه مثبتی در بر ندارد، بنده معتقدم که تاریخ بر این ادعا شاهد گویا و زنده ای است زیرا واضح است که صفویه در دوران حکمرانی چه نقشه ها وتوطئه ای ضد انسانی علیه اهل سنت پیاده کردند و همچنین عده ای از حکام اموی ها چگونه شیعه ها را تهدید کردند.

لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین 


امروزه بعضی از گروه ها معتقد هستند که این قرآن ما میخوانیم قرآن واقعه ای نیست بلکه آیات بیشتر بوده که بعداً دستکاری شدند.

               دو نظریه متضاد راجع به قرآن

‌‌《کلینیدراصول کافیبا آوردن این روایت عقیده شیعه را راجع به قرآن اظهار میدارد:

عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله ان القرآن الّذی جاءَ به جبریل الی محمد سبعه عشر ألف آیاتٍ.((هشام از سالم و او از ابو عبدالله روایت می کند:قرآنی که جبریل (ع) برای محمد (ص) آورده هفده هزار آیه بود )). 

حالا این قرآنی که در سرتاسر جهان مروج است و در دسترس مسلمین جهان قرار دارد و اُمت نسلاً بعد نسل از آن بهره می گیرند آیاتش از شش هزار و اندی م نیست. اگر ما به روایت بالا که کلینی آورده معتقد باشیم وماً این را هم باید بپذیریم که دو سوم دیگر قرآن مفقود شده است. درخواست ما از معتقدین به این نظریه آن است که یا آیات مفقود شده رابه ما نشان بدهند یا آنکه آیه کریمه: 

ٳِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ ٳِنَّا لَهُ لَحَفِظُون(الحجر۹). ترجمه:یقیناً ما قرآن را فرو فرستادیم و از آن به شدت محافظت میکنیم.  را توضیح و تفسیر کنند. اما در برابر این عقیده ،آقای صدوق» چنین اظهار نظر می کند:کسی که بگوید ما قائل به بیش بودن قرآن از آنچه بین مردم متداول است هستیم ، دروغگو وکاذب است.

اگر ما یک نظر منطقی به این دو عبارت(کلینی و صدوق ) بیندازیم و دست به صغری و کبری و تقدیم و تأخیر این عبارت بزنیم نتیجه می گیریم که آقای صدوق یکی از علمای بزرگ و رده اول اهل تشیع( کلینی) را کذّاب و دروغگو معرفی مینماید.

 

 

منابع;

نهج البلاغه ج ۱ خطبه ۱۵۷

 

  


《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》

《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)

《قال رسول الله(ص):من رأی منکم منکراً فلیغیره بیده فٳن لم یستطع فبلسانه فٳن لم یستطع فبقلبه و ذلک أضعف الٳیمان》(فرمودند پیامبر خدا(ص) ; اگر کسی از شما کار زشت و منکری را دید آن را با دستش تغییر دهد،و اگر نتوانست با دست تغییر دهد آن را با زبانش تغییر دهد و اگر نتوانست پس آن زشتی و منکر را به دلش انکار نماید این ضعیف ترین درجه ایمان است.) 

امر به معروف یعنی اینکه انسان خودش کار خوب انجام بدهد و دیگران را به خوبی امر کند و خود کار بد انجام ندهد و دیگران را از انجام کار بد منع کند.

ارشاد الله (ج) است در سوره اعراف که ; قوم بنی اسرائیل از شکار کردن در روز شنبه منع شده بودند،بعضی از آنها این امر را بجا آوردند و بعضی نافرمانی کردند. و بعضی نافرمانان را نصیحت کردند. این واقعه را الله (ج) بیان میفرمایند: و یاد کن چون گفتند گروهی از اهل آن ده چرا پند میدهید گروهی را که الله (ج) هلاک خواهد کرد. ایشان را یا عذاب خواهد کرد تا ما را عذری باشد نزد پروردگار و تا باشد که ایشان پرهیز گاری کنند. پس وقتی که فراموش کردند آنچه به آن پند داده شد ایشان را نجات دادیم کسانی را که منع می کردند از کار بد و گرفتار کردیم ستمکاران را به عذاب سخت به سبب آنکه فاسق بودند.


《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》

《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)

《قال رسول الله(ص):من رأی منکم منکراً فلیغیره بیده فٳن لم یستطع فبلسانه فٳن لم یستطع فبقلبه و ذلک أضعف الٳیمان》(فرمودند پیامبر خدا(ص) ; اگر کسی از شما کار زشت و منکری را دید آن را با دستش تغییر دهد،و اگر نتوانست با دست تغییر دهد آن را با زبانش تغییر دهد و اگر نتوانست پس آن زشتی و منکر را به دلش انکار نماید این ضعیف ترین درجه ایمان است.) 

امر به معروف یعنی اینکه انسان خودش کار خوب انجام بدهد و دیگران را به خوبی امر کند و خود کار بد انجام ندهد و دیگران را از انجام کار بد منع کند.

ارشاد الله (ج) است در سوره اعراف که ; قوم بنی اسرائیل از شکار کردن در روز شنبه منع شده بودند،بعضی از آنها این امر را بجا آوردند و بعضی نافرمانی کردند. و بعضی نافرمانان را نصیحت کردند. این واقعه را الله (ج) بیان میفرمایند: و یاد کن چون گفتند گروهی از اهل آن ده چرا پند میدهید گروهی را که الله (ج) هلاک خواهد کرد. ایشان را یا عذاب خواهد کرد تا ما را عذری باشد نزد پروردگار و تا باشد که ایشان پرهیز گاری کنند. پس وقتی که فراموش کردند آنچه به آن پند داده شد ایشان را نجات دادیم کسانی را که منع می کردند از کار بد و گرفتار کردیم ستمکاران را به عذاب سخت به سبب آنکه فاسق بودند.

                              (داستان)

خداوند به فرشته ای دستور داد که شهری را ویران کند،آن فرشته عرض کرد فلان عابد در آن شهر زندگی میکند خداوند فرود: اول او را هلاک کن که چرا حتی یک بار به خاطر من بر اهل شهر خشم نگرفت.

              (حدیثی درباره امر به معروف )

حضرت عایشه (رض) میفرماید: روزی رسول الله (ص) نزد من تشریف آوردند من با دیدن چهره مبارکش پی بردم که امر مهمی پیش آمده است. آن حضرت با کسی صحبت نکردند،وضو گرفتند و به مسجد تشریف بردند من به دیوار مسجد چسبیدم تا صحبتهایشان را بشنوم،رسول الله (ص) بالای منبر رفتند،بعد از حمد و ثنای خداوند فرمودند:ای مردم! امر به معروف و نهی از منکر کنید (ورنه) مبادا آن وقت فرا رسد که شما دعا کنید من قبول نکنم شما از من بخواهید و من به شما ندهم و شما از من کمک بخواهید و من کمک نکنم، رسول الله (ص) فقط همین کلمات را ارشاد فرمودند و از منبر پایین آمدند.


《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》

《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)

《قال رسول الله(ص):من رأی منکم منکراً فلیغیره بیده فٳن لم یستطع فبلسانه فٳن لم یستطع فبقلبه و ذلک أضعف الٳیمان》(فرمودند پیامبر خدا(ص) ; اگر کسی از شما کار زشت و منکری را دید آن را با دستش تغییر دهد،و اگر نتوانست با دست تغییر دهد آن را با زبانش تغییر دهد و اگر نتوانست پس آن زشتی و منکر را به دلش انکار نماید این ضعیف ترین درجه ایمان است.) 

امر به معروف یعنی اینکه انسان خودش کار خوب انجام بدهد و دیگران را به خوبی امر کند و خود کار بد انجام ندهد و دیگران را از انجام کار بد منع کند.

ارشاد الله (ج) است در سوره اعراف که ; قوم بنی اسرائیل از شکار کردن در روز شنبه منع شده بودند،بعضی از آنها این امر را بجا آوردند و بعضی نافرمانی کردند. و بعضی نافرمانان را نصیحت کردند. این واقعه را الله (ج) بیان میفرمایند: و یاد کن چون گفتند گروهی از اهل آن ده چرا پند میدهید گروهی را که الله (ج) هلاک خواهد کرد. ایشان را یا عذاب خواهد کرد تا ما را عذری باشد نزد پروردگار و تا باشد که ایشان پرهیز گاری کنند. پس وقتی که فراموش کردند آنچه به آن پند داده شد ایشان را نجات دادیم کسانی را که منع می کردند از کار بد و گرفتار کردیم ستمکاران را به عذاب سخت به سبب آنکه فاسق بودند.

                              (داستان)

خداوند به فرشته ای دستور داد که شهری را ویران کند،آن فرشته عرض کرد فلان عابد در آن شهر زندگی میکند خداوند فرود: اول او را هلاک کن که چرا حتی یک بار به خاطر من بر اهل شهر خشم نگرفت.

              (حدیثی درباره امر به معروف )

حضرت عایشه (رض) میفرماید: روزی رسول الله (ص) نزد من تشریف آوردند من با دیدن چهره مبارکش پی بردم که امر مهمی پیش آمده است. آن حضرت با کسی صحبت نکردند،وضو گرفتند و به مسجد تشریف بردند من به دیوار مسجد چسبیدم تا صحبتهایشان را بشنوم،رسول الله (ص) بالای منبر رفتند،بعد از حمد و ثنای خداوند فرمودند:ای مردم! امر به معروف و نهی از منکر کنید (ورنه) مبادا آن وقت فرا رسد که شما دعا کنید من قبول نکنم شما از من بخواهید و من به شما ندهم و شما از من کمک بخواهید و من کمک نکنم، رسول الله (ص) فقط همین کلمات را ارشاد فرمودند و از منبر پایین آمدند.

      (مولانا عبدالعزیز و جماعت تبلیغ)

حضرت مولانا عبدالعزیز _رحممةالله علیه_می فرمودند: در دوران تحصیل ، روزی به محضر مولانا الیاس رحمةالله علیه (احیاء کننده نهضت دعوت و تبلیغ بود) رسیدم و درباره برگشتن به ایران و اینکه در آنجا چگونه کار دین شود؟نظر ایشان را جویا شدم ، مولانا الیاس رحمةالله ضمن ارشادات خود فرمودند، جماعات تبلیغی ما به شهر و دیار شما آمدند با آنان همکاری کنید. عرض کردم : حضرت! جماعت تبلیغی! هندوستان کجا و خِطّه ی لم یزرع بلوچستان کجا؟! ایشان فرمودند: پسرم تعجّب نکن; ان شاءالله این جماعت ها از ریگستانهای بلوچستدن عبور کرده و به آن سوی مرزها خواهند رفت. مولانا عبدالعزیز رحمه الله میفرمود: من این گفته ی مولانا الیاس را فقط در حد یک سخن تلقی نمودم و اصلاً در حاشیه ی خیال و تصورم نمی گنجید که این سخن روزی مصداق پیدا خواهد کرد. پس از بازگشت به ایران و گذشت چند سال،روزی در خانه مشغول مطالعه بودم ، که به بنده خبر رسید.((چند نفر مهمان که خود را تبلیغی می نامند، به مسجد آمده اند و میخواهند شما را در مسجد ملاقات کنند. بی درنگ در ذهنم سخنان استادم _مولانا الیاس رحمةالله _تداعی شد،فوراً به خدمت مهمانان رسیدم))

آن چند نفر مهمان،نخستین جماعت تبلیغی بود که از هندوستان وارد ایران،در منطقه سرباز بلوچستان شده بود. مولانا، همه مشغله های دینی را رها کرده،با تمام وجود به همکاری و نصرت جماعت اقدام می کند و مترجم آنها میشود. شایان ذکر است که این واقعه در اجتماعات عظیم پاکستان از زبان بزرگان تبلیغ یاد شده است. 

حضرت مولانا رحمةالله، همواره علماء و طلاّب را ترغیب میداد و توصیه می نمود که به منظور سرپرستی و تعلیم، در جماعات تبلیغی حضور فعّال داشته باشند و همیشه مردم را در شرکت در این نهضت عظیم، دعوت می داد و خود شخصاً بر دعوت و تبلیغ نظارت داشت.


《النَّبِیُّ اَولی بِالمُومنینَ مِن اَنفُسِهِم وَ اَزوَاجُهُ اُمَّهتُهُم    پیامبر برتر است نسبت به مؤمنان از خودشان و همسرانش مادران مؤمنان هستند

فَضلُ عائشةَ علی النساءِکَفَضلِ الثَّریدِ علی سائِرِالطعامِ‌

فضلیت و برتری حضرت عایشه بر سایر ن مانند ترید است بر بقیه غذاها

       

 

             (اسم و نسب حضرت عایشه صدیقه ‌(رض))

وی بانو عایشه دختر پیشوای اکبر،حضرت ابوبکر صدّیق (رض) مادر مؤمنان، همسر محمّدپیامبر(ص‌) فقیه ترین و عالم ترین زن به طور مطلق بود. مادرش:أمّ رومان دختر عامر بن عُویمر بن عبدشمس بود. امّ رومان در زمان جاهلیت زن عبدالله بن حارث أسدی بود و برای او پسری به نام طفیل به دنیا آورد و بعد از مرگ شوهرش با حضرت ابوبکر(رض) ازواج کردوصدّیق از او صاحب دو فرزند شد:عایشه و عبدالرّحمن. امّ رومان،بعد از آن که رسول(ص)و دوستش ابوبکر (رض)در مدینه مستقر میشوند،بدان جا مهاجرت میکند. وقتی که در زمان حیات و بعد از حادثه ی افک، فوت میکند،پیامبر (ص) داخل قبر او میرود واز خداوند برایش طلب بخشش میکند.

                          ( کنیه ی عایشه رض)

او را اُم عبدالله میخواندند (به اسم خواهرزاده اش عبدالله بن زبیر)‌;از خود عایشه روایت شده که گفت :‌((وقتی که عبدالله بن زبیر متولد شد ،من او را نزد پیامبر(ص)آوردم;آن حضرت آبِ دهان مبارک خود را در کام عبدالله ریخت و اولین چیزی که وارد دهان وی شد،همان آب دهان پیامبر (ص)بود و ایشان سپس،فرمودند:نام او عبدالله است و تو هم اُم عبدالله هستی. ازآن وقت تاکنون این  کنیه ی من بوده و خودم هرگز فرزندی به دنیا نیاورده ام ))

                               (عایشه کیست)

او مادر گرانقدرمان و محبوب دل رسول الله(ص)است،او تنها دختر باکره در میان همسران رسول الله(ص) است.او دختر خلیفه ی اول و دوست نزدیک پیامبر اکرم (ص)سیدنا ابوبکر صدیق(رض)است که رسول الله (ص) درباره ی او فرمود;هیچ مال و ثروتی بسان ثروت ابوبکر به من نفع نرساند. وقتی ابوبکر این سخنان را شنید گریست و گفت:ای رسول خدا!من و ثروتم از آن تو هستیم. عایشه زنی است که خداوند از بالای هفت آسمان یک سوره ی کامل در برائت و پاکیش نازل کرد. او یکی از داناترین مسلمانان به حلال و حرام بود تا آن جا که صحابه می گفتند او یکی از داناترین اعراب به شعر،ادبیات،قرآن،تفسیر و فقه است. عایشه در سال پنجم بعثت به دنیا آمد،در آن زمان رسول الله(ص)۴۵سال سن داست،او هفت ساله بود که رسول الله (ص) از او خواستگاری کرد و در سن ۹ سالگی به ازدواج رسول الله درآمد. وقتی پیامبر (ص) وفات نمود او ۱۸ساله بود   

  (چرارسول الله(ص)باعایشه(رضی الله عنها)ازدواج کرد) 

پیامبر اکرم(ص)درسال دوم هجرت با عایشه ازدواج کرد،قانون گذاری در این سال شروع شد و یکی از اهداف این ازدواج ،به جای گذاشتن اسلام و احکامش برای اُمّت بود تا همه ی جزئیات زندگی رسول الله (ص) را در خانه اش که مردم از آن بی اطلاع بودند،به مردم برساند.

برای این غرض،زنی کم سن و سال لازم بود که از توانایی عقلی بالایی برخوردار باشد. ملکه ی حفظش قوی باشد و بتواند سؤال های زیادی را مطرح کند تا بیشتر بداند. 

ازدواج رسول الله (ص)با سیده عایشه (رضی الله عنها)به فرمان خداوند (ج)بود. رسول الله (ص)پس از ازدواج به سیده عایشه گفت:می دانی ای عایشه!من سه شب پیش از ازدواج ،تو را در خواب دیدم. دیدم که جبرئیل پارچه ای از  حریر به همراه دارد،من آن را کنار زدم و چهره ات را دیدم. او به من گفت :این همسرت در دنیا و آخرت است. 

             (فضایل بانو عایشه (رضی الله عنها))

بانو عایشه _رضی الله عنها_زنی زیبا و سفید روی بود و به همین دلیل هم به او حُمَیرا 《گُلگون چهره》میگفتند. پیامبر با هیچ دختری جز او ازدواج نکرد. او از داناترین و عالمترین ن به طور مطلق بوده است.اوسوای از خدیجه،محبوبترین

و برترین همسر پیامبر (ص) بوده است. ذهبی رحمه الله میگوید ((ازدواج رسول (ص) باعایشه بلا فاصله پس از وفات خدیجه بود و پیامبر (ص)در یک زمان هم او و هم سوده را عقد کرد و سپس ،با سوده عروسی کرد و سه سال تنها سوده را داشت تا این که در ما شوال بعد از جنگ بدر،عایشه را نیز به خانه ی خود برد.))

                                (واقعه ٳفک) 

واقعه ی ٳفک یعنی واقعه ی تهمت بر اُم المومنین عایشه ی صدیقه رضی الله عنها  پس از بازگشت از( غزوه ی مریسیع )اتفاق افتاد. در این سفر حضرت عایشه با رسول الله (ص) همراه بود و چون حکم حجاب نازل شده بود ، در کجاوه ای بر شتر سوار کرده می شد و هنگامی که پایین آورده می شد،با کجاوه پایین آورده می شد و بر کجاوه پرده ای نیز انداخته شده بود.بعد از مراجعت در یکی از منازل نزدیک مدینه توقّف نمودند. سپس آن حضرت(ص) دستور حرکت داد.و مردم حرکت کردند. اتّفاقاًعایشه رضی الله عنها جهت قضای حاجت از کجاوه بیرون رفته بود. چون برگشت گردن بندش کَنده و جواهراتش از هم پاشیده بودند. وی تا جواهراتش را یکی یکی جمع کرد،خیلی دیر شد. چون قافله قبلاً جهت رفتن آماده بود و کجاوه هم پرده بر سر داشت،متصدّیان کجاوه به خیال این که اُمّ المومنین در آن قرار دارد،کجاوه را بر شتر بسته و حرکت کردند. آن وقت ن عموماً ضعیف و لاغر بودند. خصوصاً حضرت عایشه صدیقه رضی الله عنها وی علاوه بر ضعیف و لاغر بودنش صغیرالسن بود. اذا هنگام بلند کردن کجاوه متوجه نششدند که حضرت عایشه رضی الله عنها در آن موجود است یا خیر . 

چون حضرت عایشه جواهرات پراکنده ی گردن بندش را جمع کرد و جهت سوار شدن به لشکر گاه رفت،دید که همه رفته و هیچ کس باقی نمانده است. 

در دل گفت:من همین جا می نشینم چون آنحضرت(ص) در منزلی توقّف نماید و مرا در کجاوه نیابد ،حتماً شخصی را دنبال من می فرستد چنانکه همان جا چادر بر سر کشید و خوابید.

دیری نگذشت که صفوان بن معطّل (رض)که مامور بود تا چیزهای جای مانده از کاروان را جمع کند ،از راه رسید;وی به محض دیدن ،عایشه صدّیقه رضی الله عنه را شناخت:زیرا قبل از حکم حجاب او را دیده بود.

فوراً گفت : ((اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَیه راجعُون)) حضرت عایشه با شنیدن این صدا بیدار شد و بر رویش چادر انداخت. وی میفرماید:(وَ اللهِ مَا کَلَّمَنی کَلِمَةً وَ لا سَمِعتُ مِنهُ کَلِمَةًغَیرَ اِستِرجاعِه)((به خدا سوگند که صفوان با من هیچ سخنی نگفت و غیر از   (اِنّا لِله و اِنّا اِلیه راجعون)سخنی دیگر از دهانش نشنیدم.)) حضرت صفوان (رض) بی درنگ شترش را نزدیک اُمّ المومنین رضی الله عنها خواباند. در روایت  ابن اسحاق آمده که صفوان (رض)شتر را جلو آورده و خود عقب رفت. تا این که اُمّ المومنین سوار شتر شد. سپس صفوان مهار شتر را گرفته و روانه شد. به وقت ظهر به مدینه رسید،عبدالله بن ابیّ منافق و منافقین دیگر به محض دیدن گمان بد بردند و نسبت به وی سخنان ناخوشایند و تهمت آمیزی بر زبان راندند. 

و کسانی که نابود شدنی بودند،با گفتن این سخن ناپاک یعنی تهمت زدن به عایشه صدیقه برای همیشه خود را در ورطه ی نابودی و لعنت قرار دادند. هنگامی که به مدینه ی منوره رسیدند حضرت عایشه تا یک ماه مریض شد و از چیزی خبر نداشت. رفتار آن حضرت نسبت به ایشان تغییر کرد منافقین تبلیغات سوء میکردند. تا این که شبی حضرت عایشه صدّیقه رضی الله عنها همراه با اُمّ مسطح برای قضای حاجت به صحرا رفت در مسیر راه ناگهان پای اُمّ مسطح به سنگ گیر کرد و به زمین خورد و بی اختیار فرزندش مسطح را نفرین کرد. حضرت عایشه فرمود:چرا مردی را که در جنگ بدر بوده نفرین میکنی؟اُمّ مسطح گفت:ای ساده! از جریان هیچ گونه اطّلاعی نداری؟ عایشه رضی الله عنها فرمد:خیر،مگر چه خبر است؟ اُمّ مسطح همه ی جریان را برای او بازگو کرد به محض شنیدن بیماریش شدیدتر شد.رسول الله(ص)در این باره با افرادی م نموده و پرسیدند سپس پیش حضرت عایشه رفتند و با ایشان سخن گفتند که اگر بی گناهی خداوند برائت تو را اعلام میکند و اگر گناه کرده ای به گناهت اعتراف کرده و به خدا رجوع کن و توبه کن. بعد از این سخنان رسول الله (ص)هنوز از جای خود بر نخاسته بود که آثار وحی بر چهره اش ظاهر شد. علاوه بر حضرت عایشه رضی الله عنها، تمام اهل خانه در خوف و رجاء و ترس و امید بودند تا این که نزول وحی آسمانی پایان یافت و آثار مسرّت به چهره ی انور رسول الله (ص) نمودار شد و به حالت خوشرویی عرقهای پیشانی منوّرش را به دست مبارکش پاک کرده و به طرف عایشه رضی الله عنها متوجّه شد. نخستین کلمه ای که از زبان مبارکش بیرون آمد این بود : البُشری یَا عَایِشة فَقَد أنزَلَ اللهُ بَرَائتَکِ: بشارت میدهم تو را ای عایشه رضی الله عنها به این که خداوند متعال برائت تو را نازل فرمود.

سپس مادرم گفت:برخیز و از رسول الله (ص)تشکر کن. در پاسخ گفتم:من فقط تشکر از همان ذاتی خواهم کرد که برائت مرا نازل فرمود. 

در این باره 10 آیه از سوره نور نازل شده است که برائت حضرت عایشه رضی الله عنها را خداوند (ج) اعلام می نماید. 

در این تهمت بزرگ فقط ۳ نفر از مسلمانان به نام های مسطح بن اثاثه،حسان بن ثابت و حمنه بنت جحش گول خوردند و سرانجام حدّ قذف بر آنان جاری و هشتاد ضربه ی شلاّق زده شدند و توبه کردند.

            (وفات اُم المؤمنین عایشه رضی الله عنها)

حضرت عایشه صدیقه بعد از اینکه نیم قرن،امت اسلامی را از علوم و معارف خود مستفیض گردانید و روش عملی زندگی پیامبر را به اُمت تعلیم داد،در سال ۵۸ هجری روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان در سن ۶۸ سالگی دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت. نماز جنازه این بانوی بزرگ اسلام،همسر رسول خدا صلی الله علیه و سلم و مادر مؤمنان جهان،توسط حضرت ابوهریره (رض) خوانده شد و جسد مبارکش در قبرستان بقیع در کنار بقیه ازواح مطهرات به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

 

 

منبع: کتاب حضرت اُمّ المؤمنین عایشه صدیقه (رض)مادری بی همتا تألیف:مولوی عبدالجلیل براهویی_کتاب مادران مؤمنان همسران پیامبر (ص) تألیف:محمد صالح عوضی 


رقص هم از عواملی است که باعث میشود اختلال در مغز به وجود آید. البته عامل اصلی رقص کردن همان موسیقی است،شما خود نگاه کنید آزمایش کنید. ابتدا بدون آهنگ و ساز برقصید ببینید خوشتان میاید یا نه بعداً موسقی گذاشته و سپس برقصید، خواهید دید حسّ بهتر و والاتری خواهید داشت و بیشتر خواهید رقصید. خُب پس عامل اصلی رقص موسیقی شُد، حالا برای شما دلیل عقلی و پزشکی برای حرام بودن موسیقی میاریم.

دلیل حرام بودن موسیقی; دانشمندان فیزیولوژی دستگاه عصبی انسان را به دو قسمت تقسیم میکنند; ا)سمپاتیک ۲)پاراسمپاتیک 

وظیفه اعصاب سمپاتیک در بدن عبارت است از: تنگکردن رگها،اقباض عضلات صاف، ایجاد ترشح و تظیل فشار خون

این دو قسمت از اعصاب نباتی(سمپاتیک و پاراسمپاتیک) چون در بدن اعمال مخالف یکدیگر انجام میدهند تا هنگامی که از خارج تحریکاتی بر آنان وارد نیاید به موازات یکدیگر فعالیت کرده، نظم و تعادل بدن را حفظ میکنند; ولی اگر در اثر تحریکات خارجی ، تعادل این دو سلسله عصبی از بین برود ضررهای فراوان و اختلالات روانی بیشماری برای شخص به بار خواهد آمد.

یکی از مهمترین عوامل تحریک خارجی که توازن و تعادل بین سمپاتیک و پاراسمپاتیک را بر هم میزند، ارتعاشات موسیقی است. موسیقی با نواهای حزن انگیز و یا با آهنگهای نشاط انگیز خود گاهی آنچنان تعادل بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک را از بین میبرد که اصول زندگی حیوانی ، یعنی جذب ، دفع، هضم ،ترشحات، ضربان قلب و فشارخون و مایعات دیگر را مختل ساخته و شخص را بهامراض فراوانی نزدیک میسازد.

دکتر(ولف آدلر) پرفسور دانشگاه کُلمبیا میگوید; بهترین و دلکشترین نواهای موسیقی شوم ترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان باقی میگذارد. کشفیات وی چنان در آمریکا تأثیر کرد که هزاران نفر طرفدار او شدند و موسیقی را بر خود حرام کرده و تقاضای جلوگیری از کنسرت عمومی کردند._موسیقی عامل ضربان و سکته قلبی، موسیقی عامل فشار خون، عامل سستی اراده، افسردگی و خمودگی، رکود فکری، تضییع نیروی قضاوت، ضعف نیروی بینایی ، درهم شکننده عواطف است. بر اثر گوش دادن به موسیقی آدم از ذکر خدا، دعا و نیایش لذتی نمیبرد و دائماً در افکار و شیطان قرار میگیرد، اگر استماع موسیقی جزء همین محروم شدن از لذت نیایش و ارتباط با خدا اثر منفی دیگر نداشت، جا داشت که آدمی به این سمِّ مُهلِک هرگز نزدیک نشود و در این معامله زیان آور وارد نگردد. جوانان باید بدانند قلبی که دائماً صدای خواننده فاسد و خوش لحن در آن وارد شود دیگر جای خدا نیست ، دیگر مکانی برای معنویات نیست ، روح آدمی به گونه ای است که نمیشود دو چیز متضاد را در آن جای داد. 《الغِناءیُنبِتُ النِفَاق فِی القَلبِ کَمَا یُنبِتُ الماءُ ارع》(موسیقی میرویاند نفاق را در قلب همانگونه که آب کشاورزی را میرویاند.) پس وقتی که طبق این دلایل موسیقی حرام شد، خود به خود به دنبال آن چیزهای وابسته به موسیقی حرام میشوند. 

ادامه بحث رقص; خب به جز اینها رقص گاهی باعث نمایان شدن عورت و حجاب میشود. گاهی باعث مخلوط شدن( قاطی شدن) زن و مرد میشود که این خود نوعی بی شرمی و بی حیایی و فساد و تباهی در جامعه است. 

رئیس انجمن شهر《کوتابارو》مرکز ایالت《 کلانتان》مای، رقص و آواز را ممنوع کرد و ایشان گفتند: مقامات دولتی معتقدند رقص و آواز منجر به رفتارهای غیر اخلاقی میشود.

از جمله ابزار تهاجم فرهنگی، استفاده از هنر و بلکه میتوان گفت ; سوء استفاده از هنر است. گرچه هنر واقعی خود امری مقدس است ، اما گاهی این امر مقدس وسیله ای برای رساندن ناپاکان به امر نامقدسشان میشود. آنان سعی میکنند آب زلال هنر را به میکروب فساد و شهوات مخلوط کنند و آن را به نام شربت گوارا به کام جوانان سرازیر نمایند و در پناه هنر، هنر انسان بودن را از جوانان سلب کنند و به نام هنر،رقص ، ورزش های ناشایسته، موسیقی های مبتذل و فیلم های تحریک کننده و سایر نامشروعات را در جامعه رواج دهند و زمینه گرایش به فرهنگ غرب را فراهم سازند.

اما جوانان باید به این نکته توجه داشته باشند که هر فنی را نمیتوان هنر نامید و به آن پایبند شد،بلکه هنر واقعی آن است که در خدمت ارزش های انسانی و انسانیت باشد نه در خدمت شهوات و خواسته های شیطانی او،زیرا اگر هر فنی را هنر بدانیم،باید فن سرقت،آدم کشی، جنایت و ی را هم هنر بدانیم و افراد سارق، قاتل،جانی و را هنرمند بنامیم. 

در آخر با یک آیه سخنان خود را تمام میکنم: 《وَِمنَ النَّاسِ مَنْ یَّشْترَِی لهْوَ الحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللهِ بِغَیْرِعِلمٍ وَّ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا اُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ》 آیه ٦ سوره لقمان» ((و در میان مردم کسانی هستند که خریدار سخنان پوچ و یاوه اند تا با چنین سخنانی (بندگان خدا را)جاهلانه از راه خدا منحرف و سرگشته سازند و آنها را مسخره کنند. آنان عذاب خوار و رسول کننده دارند.))

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها